لینک کوتاه :
https://ketabestanmarefat.ir/?p=14768
“آقا محمد خان” که برای ادامه نبردهایش به پول نیاز داشت هیچ فرصتی را برای جمع کردن ثروت از دست نمی داد. در یکی از سفرهایش از روستایی فقیری خشمگین شد و به یکی از جلادانش دستور داد گوش او را ببرد. مرد روستایی به جلاد التماس می کرد که فقط نصف گوش را ببرد؛ در مقابل او هم حاضر بود چند ریال به جلاد بدهد. آقا محمدخان که صحبت های او را شنیده بود به طرف آن ها رفت و به مرد روستایی گفت: اگر چند ریال دیگر روی آن ها بگذاری و به خود من بدهی، تو را خواهم بخشید اما…
لطفا برای ارسال یا مشاهده تیکت به حساب خود وارد شوید
موارد مرتبط
تشکیلات بهشتی
بدون امتیاز
0 رای
230,000 161,000 تومان
حکومت جهانی خدا
بدون امتیاز
0 رای
65,000 45,500 تومان
قهرمانان کربلا:اسلم ترک
بدون امتیاز
0 رای
49,000 34,300 تومان
60,000 42,000 تومان
شعری که شنیده نشد
بدون امتیاز
0 رای
73,000 51,100 تومان
مغز پرنده (ریاضی خیلی خیلی بامزه،جلد سوم)
بدون امتیاز
0 رای
39,000 27,300 تومان
جنگ بدون صلح
بدون امتیاز
0 رای
125,000 87,500 تومان
قصه های شیرین جهان 23:شیر و موش
بدون امتیاز
0 رای
20,000 14,000 تومان
لالۀ کویر
بدون امتیاز
0 رای
21,000 14,700 تومان
یتیم نظرکرده (مجلد چهارم)
بدون امتیاز
0 رای
10,000 7,000 تومان
الف دختر و زاغ پسر 2:کوهستان هیولاها
بدون امتیاز
0 رای
120,000 84,000 تومان
کتاب غیبت
بدون امتیاز
0 رای
380,000 266,000 تومان
مجموعه سه جلدی سورنا
5.00
1 رای
328,000 229,600 تومان
سرگذشت استعمار 5 : راهپیمایی اشک ها
بدون امتیاز
0 رای
55,000 38,500 تومان
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.