0دیدگاه
121 بازدید
اشتراک
لینک کوتاه :
https://ketabestanmarefat.ir/?p=22767
مرد مسافر در عقب ماشین را باز کرد و به زنش گفت سوار شو.
زن آرام آرام نزدیک ماشین شد و سوار شد مرد در جلوی ماشین را باز کرد و نشست روی صندلی
و پسر نوجوان هفده هجده ساله ای را که از دور می دوید و داد می زد آقا بیا جای خالی برات پیدا کردم را ندید
راننده ماشین را توی دنده گذاشت و پایش را روی گاز فشار داد.
تاکسی با سرعت می رفت و راننده به سمت جایی که فقط نوجوان آدرسش را بلد بود گاز می داد.
یادداشت نویسنده
آن روزی که این اتفاق افتاده، چهل و چند سال گذشته
بابا میگوید توی قصه ات این را هم بنویس که آن سفر خیلی خوش گذشت
اما تا سال ها دیگر توفیق زیارت مشهد را پیدا نکردیم
برای فرستادن دیدگاه، باید وارد شده باشید.
لطفا برای ارسال یا مشاهده تیکت به حساب خود وارد شوید
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.