30%تخفیف

بریده کتاب: رئیس با عجله از پشت میز به این طرف آمد. ناظم چشم از حیاط برگرفت و به وسط دفتر آمد. معلم ها نیز از کلاس رفتن منصرف شده، ایستادند تا ببینند چه خواهد شد.

قیمت 7,000 تومان

نمایشگر تمام صفحه محتوا

موجود

اشتراک 0دیدگاه 10 بازدید

بریده کتاب: رئیس با عجله از پشت میز به این طرف آمد. ناظم چشم از حیاط برگرفت و به وسط دفتر آمد. معلم ها نیز از کلاس رفتن منصرف شده، ایستادند تا ببینند چه خواهد شد. رئیس جلو آمد و پرسید: «می شود بفرمایید حاج آقا چه اتفاقی افتاده؟ اول صبحی چرا با عصبانیت به مدرسه آمده اید و نظم مدرسه را به هم می زنید؟» آیت الله پاسخ داد: «دیگر می خواستید چه اتفاقی بیفتد؟ این آقا روز روشن، سر کلاس، جلوی چشم سی چهل دانش آموز نوجوان، بطری عرق سر می کشد. آخر این جا مدرسه است یا عشرتکده؟ محل آموختن علم است یا محل فاسد کردن بچه های مردم؟ آخر مگر این مدرسه صاحب ندارد؟…» بریده کتاب(۲): بازجو روی برگه بازجویی سوالاتی نوشت و شفاهی هم شروع به پرسش کرد. – شما چرا به زندان آمده اید؟ – نیامدم، مرا آوردند. – چرا آوردند؟ چرا دیگران را نیاوردند؟ – هر کسی که صدا داشته باشد، سرنوشتش زندان است. – نظر شما درباره خمینی چیست؟ آیت الله غفاری در اینجا، کلمه «آقا» را بر کلمه خمینی اضافه کرد که ناگهان سیلی محکم بازجو، بر گونه اش نشست. در پاسخ نوشت: «دشمن خمینی، کافر است.» بریده کتاب(۳): نماینده دادستان ارتش، دادنامه اش را اینگونه شروع کرد: «به نام نامی اعلی حضرت همایون شاهنشاه آریامهر، متهم، غیر نظامی، حسین غفاری، فرزند عباس، متهم یک به اصطلاح روحانی جامد، افراطی و متعصب است…» هنوز دهان نماینده دادستان باز بود و داشت کلمات را یکی پس از دیگری با آب و تاب بر زبان می راند که فریاد آیت الله سخن او را قطع کرد: «ساکت باش مرد!» رئیس دادگاه دخالت کرد. با چکش پلاستیکی اش روی میز زد و گفت: «زندانی! ساکت باش.» آیت الله در حالی که ایستاده بود، دستش را به سوی رئیس نشانه رفت و گفت: «اگر می خواستم ساکت باشم، اینجا چه کار می کردم؟»

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “بوسه بر دار”
لطفا برای ارسال یا مشاهده تیکت به حساب خود وارد شوید