0دیدگاه
233 بازدید
اشتراک
لینک کوتاه :
https://ketabestanmarefat.ir/?p=22060
روزگاری بوده است که آینههای پی درپی روزهای سرد زمین را در تابش خورشیدهای مکرر غرقه میکردند،
اما چیزی نمی گذرد که آینهها یک یک شکست میگیرند و یاد خورشید در خردههای آینده بر زمین می ماند؛
چیزی نمیگذرد که در نبود آینهها خورشید فراموش میشود و روی در خفا میکند؛
چیزی نمیگذرد که لاجرم تنها راه ما به خورشید از این پارههای آینه راست میشود.
«به مجنون گفتم زنده بمان؛ کتاب همت» روایتهایی است دربارهٔ محمد ابراهیم همت؛ از چشم کسانی که او را دیدهاند.
برای فرستادن دیدگاه، باید وارد شده باشید.
لطفا برای ارسال یا مشاهده تیکت به حساب خود وارد شوید
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.