بعضی از آدمها را به واسطهی ویژگیهای شخصیتیای که دارند، هرگز نمیتوان فراموش کرد. بحث جذابیت نیست فقط؛ این آدمها چیزی در خود دارند که آنها را متفاوت کرده است؛ و این تفاوت در ذهن میماند و خوشایند است. این مسئله را حتی در کتابهای داستانی هم میبینیم؛ خواننده میداند که فلان شخصیت در فلان رمان یا داستان، تخیلی است و پرداختهی ذهنِ نویسنده؛ اما آنچنان شیفتهاش میشود که حس میکند زنده است و نمیتواند فراموشش کند.
قیمت 207,000 تومان
موجود
بعضی از آدمها را به واسطهی ویژگیهای شخصیتیای که دارند، هرگز نمیتوان فراموش کرد. بحث جذابیت نیست فقط؛ این آدمها چیزی در خود دارند که آنها را متفاوت کرده است؛ و این تفاوت در ذهن میماند و خوشایند است. این مسئله را حتی در کتابهای داستانی هم میبینیم؛ خواننده میداند که فلان شخصیت در فلان رمان یا داستان، تخیلی است و پرداختهی ذهنِ نویسنده؛ اما آنچنان شیفتهاش میشود که حس میکند زنده است و نمیتواند فراموشش کند.
شهید حسن عبداللهزاده با نام جهادی حمزه، فرزند سردار احمد عبداللهزاده؛ سال 1365 به دنیا آمد و در آخرین اعزام به سوریه در 13 خرداد 1400 به شهادت رسید. از او سه فرزند به یادگار مانده است.
کتاب «میاندار» با قلم روان مسعود امیرخانی به نگارش درآمده، مصاحبههای دقیق این کتاب توسط علی رستمی انجام شده و انتشارات خط مقدم «میاندار» را در 369 صفحه منتشر کرده است.
بخشی از کتاب:
من همیشه یک حرکتی میزدم، حالا که بحث به اینجا کشید؛ این حرکت را تعریف کنم. خانه ما طبقه چهارم بود. بابام میگفت برو درس بخوان. میرفتم توی اتاق و در را قفل میکردم. پنجره خانه کشویی بود و یک لبه داشت که سنگش یک ذره بیرون بود. از پنچره میرفتم بیرون و روی آن لبه میایستادم. کمی به راست و انتهای پنجره میرفتم و بعد دست میانداختم لبهی پشتبام را میگرفتم و چهار انگشت، چهار انگشت میرفتم جلو تا دیوار بالا سرم را رد کنم و بتوانم خودم را بکشم بالا؛ از اتاق خودم اینجوری میرفتم روی پشتبام؛ و از پلهها میرفتم پایین. دو سه ساعت با رفیقهام بودم و دوباره از طریق پشتبام میرفتم توی اتاقم. بعد در را باز میکردم و میگفتم: «آآآه، چقدر درس خواندم!» بابام میگفت: حالا بیا یک کم فیلم ببین، خیلی خسته شدی.»
برای فرستادن دیدگاه، باید وارد شده باشید.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.