کتاب «من بیچاره گربه ام و هیچ کاره» یک داستان نیست. در واقع درباره‌ی افکار و احساسات و درک‌های یک گربه‌ی ماده‌ی خانگی به نام ایلزبیل است. او در هر فصل نظرش را درباره‌ی موضوعی مطرح می‌کند، در فصل اول از نگرانی‌ها و البته حسادت‌های گاه و بیگاهش به سگی که به تازگی وارد خانه شده حرف می‌زند. در فصل دوم از خانواده‌اش یعنی باباخان، مامان خانم، دو تا بچه‌ی بزرگ و نی‌نی کوچولویی که تازه به دنیا آمده می‌گوید. در فصل سوم موضوع جالبی را مطرح می‌کند: «دردسرهای دلبستگی» از نظر او این همه ترانه‌ی عاشقانه‌ای که در سراسر دنیا با سوز و گداز خوانده می‌شوند و این همه شعرهایی که مفت نمی‌ارزند، تمامشان به‌شدت خالی‌بندی و اغراق‌آمیزند. ولی علاقه به فرزند داستانش جداست.. عشقی که به تندی و تیزی علاقه به آقا گربه‌ها نیست اما زمان بیشتری در دل می‌ماند. حدود دو سه ماه.

در فصل‌های بعدی نظرهایش درباره‌ی طبیعت‌وحشی (یا اگر دقیق‌تر پرسیده باشید، محیط بیرون از خانه)، تفاوت و شباهت‌های آدم‌ها و گربه‌ها، جشن کریسمس و البته مهم‌ترین موضوع دنیا یعنی خوراکی و غذا توضیح می‌دهد.