30%تخفیف

«بهشت زیر قدم‌هایش» زندگینامه و خاطرات شهربانو سادات حسن خانی، مادر شهیدان محمد و حسین دهلوی است که به همت گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی منتشر شده است. «بار زندگی ما سنگین‌تر شد. با آمدن این بچه کار مادرم بیشتر شد، اما می‌گفت: به خاطر خدا تحمل می‌کنیم، این بچه کسی را ندارد.

قیمت 10,500 تومان

نمایشگر تمام صفحه محتوا

موجود

اشتراک 0دیدگاه 12 بازدید

«بهشت زیر قدم‌هایش» زندگینامه و خاطرات شهربانو سادات حسن خانی، مادر شهیدان محمد و حسین دهلوی است که به همت گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی منتشر شده است. «بار زندگی ما سنگین‌تر شد. با آمدن این بچه کار مادرم بیشتر شد، اما می‌گفت: به خاطر خدا تحمل می‌کنیم، این بچه کسی را ندارد. خدا خودش کمک می‌کند. البته همه اهالی خانه ما به نوعی گرفتار بودند. مشکلات هر کس به نوعی بود. اما همه شاکر خدا بودند. یادم هست در بدترین شرایط، همه اهل خانه به نماز خودشان مراقبت می‌کردند. توی سرمای زمستان که همه جا را برف گرفته و یخ زده بود، به سختی وضو می‌گرفتیم و نمازمان ترک نمی‌شد. خیلی‌ها مثل ما بودند. با مشکلات دست و پنجه نرم می‌کردند، اما خدا را شکر می‌کردند. نمازشان هیچوقت ترک نمی‌شد. یک روز مادرم گفت: اتاق رو تمیز کن مهمان داریم. گفتم: ما که کسی رو نداریم، کی می‌خواد به ما سر بزنه؟ گفت: فامیل‌های اون خانم که فوت کرده اومدن اینجا، می‌خوان بیان به این بچه سر بزنن. چند دقیقه بعد سه تا خانم وارد اتاق ما شدند. سلام و احوالپرسی و تشکر و … معلوم بود خانم‌های باشخصیتی هستند. هم باحجاب بودند، هم وضع مالی خوبی داشتند. فاطمه خانم که بزرگ آن‌ها بود، همین‌طور به من خیره شد!» بعد آمد دست من را گرفت و گفت: عزیزم چند سالته، گفتم: سیزده چهارده سالمه. کلی قربون صدقه من رفت و باهام حرف زد. وقتی هم که فهمید ما سادات هستیم بیشتر از قبل ما را تحویل گرفت! به مادرم گفت: ما می‌خوایم بیایم خواستگاری. این دخترت رو برای پسرم می‌خوام! بعد رو کرد به یکی از خانم‌هایی که همراهش بودند و با اشاره گفت: انگشترت رو بده. او هم سریع انگشتر را درآورد و فاطمه خانم انگشتر را دست من کرد! بعد هم با مادرم صحبت کرد و قرار خواستگاری و آوردن داماد و … را گذاشت! من هنوز نمی‌دانستم چه خبر شده؟! این‌ها آمده بودند به مادرم سر بزنند!؟ یک‌دفعه چی شد انگشتر تو دست من کردند! وقتی که رفتند مادرم کلی با من صحبت کرد. گفت: این خانوده رو می‌شناسم. این‌ها آدم‌های خوبی هستند. سر به راه و خدا شناس‌اند. اهل لقمه حلال هستند. پسرشان هم معمار است. آدم خوب و درستی است. تو هم باید یه روزی ازدواج کنی. نمی‌تونی تا آخر پیش من بمونی.

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “بهشت زیر قدم هایش”
لطفا برای ارسال یا مشاهده تیکت به حساب خود وارد شوید