0دیدگاه
77 بازدید
اشتراک
لینک کوتاه :
https://ketabestanmarefat.ir/?p=14058
«زینب جان، ما مجبورت نمیکنیم. خوب فکرهات رو بکن. طاقت داری احمد بره سوریه، زبونم لال، شهید بشه؛ یا جانباز بشه؟ تو قراره باهاش زندگی کنی؛ طاقتش رو داری؟!»
خاطرات شهید مدافع حرم احمد مکیان، از زبان همسر و دخترعموی شهید، زینب مکیان است. بانویی که وقتی همسرش را به خدا هدیه کرد، فقط ۱۷ سال داشت. خاطرات از شهیدی که پس از کشوقوسهای فراوان در زندگی، تصمیمی تعجببرانگیز میگیرد و…
برای فرستادن دیدگاه، باید وارد شده باشید.
لطفا برای ارسال یا مشاهده تیکت به حساب خود وارد شوید
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.