در کتاب اول از مجموعه‌ی «گرگی و ویزویزَک» رناتا یک زیردریایی مقوایی ساخته و آماده است تا آن را امتحان کند. اما ناگهان سروکله‎‌ی همکلاسی و همسایه‌‎اش، ویزویزک پیدا می‌شود. تا اینجا مشکلی نیست و گرگی منتظر است که هرچه زودتر او برود تا زیردریایی‌اش را امتحان کند. اما وقتی که چشم ویزویزک به زیردریایی می‌افتد، دیگر هیچ راهی برای بیرون کردنش از خانه وجود ندارد! گرگی مجبور می‌شود تا در آزمایش زیردریایی مقوایی‌‎اش، ویزویزک را هم همراه خود کند و در کمال تعجب، از این همراهی لذت می‌برد! رناتا ولفمن را در مدرسه گرگی صدا می‎‌زنند. چرا که او همیشه تنهاست و از این بابت کاملاً راضی است و هیچ علاقه‌‎ای به داشتن دوست ندارد! هم‌ه‎ی کارهایش را به تنهایی انجام می‌‎دهد و احتیاجی به داشتن دوست و رفیق ندارد. لوینگستون فلات را نیز در مدرسه ویزویزک صدا می‌‎زنند. چرا که همانند یک مگس، بقیه را آزار می‌‎دهد و مزاحمشان می‎‌شود! آغاز دوستی بین گرگی و ویزویزک، باعث می‎‌شود نظرشان درمورد یکدیگر و بسیاری از چیزها تغییر کند.