20%تخفیف

لینک کوتاه :
https://ketabestanmarefat.ir/?p=22767
مرد مسافر در عقب ماشین را باز کرد و به زنش گفت سوار شو.
زن آرام آرام نزدیک ماشین شد و سوار شد مرد در جلوی ماشین را باز کرد و نشست روی صندلی
و پسر نوجوان هفده هجده ساله ای را که از دور می دوید و داد می زد آقا بیا جای خالی برات پیدا کردم را ندید
راننده ماشین را توی دنده گذاشت و پایش را روی گاز فشار داد.
تاکسی با سرعت می رفت و راننده به سمت جایی که فقط نوجوان آدرسش را بلد بود گاز می داد.
یادداشت نویسنده
آن روزی که این اتفاق افتاده، چهل و چند سال گذشته
بابا میگوید توی قصه ات این را هم بنویس که آن سفر خیلی خوش گذشت
اما تا سال ها دیگر توفیق زیارت مشهد را پیدا نکردیم
لطفا برای ارسال یا مشاهده تیکت به حساب خود وارد شوید
موارد مرتبط
آخرین تابوت
بدون امتیاز
0 رای
212,000 169,600 تومان
خاطرات فاطمه پاکروان
بدون امتیاز
0 رای
100,000 80,000 تومان
مربای گل
بدون امتیاز
0 رای
300,000 240,000 تومان
چشم های سبز هی هو ها ما
بدون امتیاز
0 رای
162,000 129,600 تومان
توت فرنگی های روی دیوار
بدون امتیاز
0 رای
70,000 56,000 تومان
شالگردن زرشکی
بدون امتیاز
0 رای
130,000 104,000 تومان
عاشقان ناشناس:عاشقانه ای به نازکی تار مو
بدون امتیاز
0 رای
80,000 64,000 تومان
زنی که پشت خزر خواب بود
بدون امتیاز
0 رای
68,000 54,400 تومان
حضور
بدون امتیاز
0 رای
16,000 12,800 تومان
ایران نرسیده به امارات
بدون امتیاز
0 رای
92,000 73,600 تومان
امیدوارم این داستان هیچ وقت به دست همسرم نیفتد
بدون امتیاز
0 رای
25,000 20,000 تومان
مکان های عمومی
بدون امتیاز
0 رای
155,000 124,000 تومان
سه کاهن
بدون امتیاز
0 رای
100,000 80,000 تومان
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.